پیشرفت من !!!

چهارشنبه ۲۰ خرداد ۱۳۸۸ -- ۲۲:۵۳

 این هفته بازرس داشتیم و طبق معمول ….

من هم این هفته حال مساعدی نداشتم ، اما به خاطر حضور این عزیزان مجبور بودم در شعبه کنارشون باشم و فرصت استراحت پیدا نکردم .

اما از اونجا که نتونسته بودم درخواست خرید سهام بانک صادرات به خاطر مشغله زیاد به کارگزار بدم ، روز گذشته مجبور شدم دو سه بار با دوستان تماس بگیرم تا هم از احولات بازار خبردار باشم و هم بتونم خرید داشته باشم . روز عرضه سهام گذشت و خوشبختانه عرضه با موفقیت انجام شد و همچنین از اولین عرضه سهام بی نصیب نموندم .

امروز به خاطر کسالتی که داشتم صبح یک ساعت مرخصی گرفتم . عزیزمون به خاطر .. برگشته به همکارها گفته : این اقا فقط به فکره بورس و سهام و سوده خودشه و … . چه طوری انتظار داره که توی این سازمان پیشرفت بکنه ؟

خوب راستش خواستم باهاش صحبت کنم و بهش بگم که … اما باز چیزی نگفتم بهشون …

موندم که که چه قدر کار من اشتباه بوده یا اگه نبوده تا چه میزان  امثال این اقا تنگ نظر هستند ؟

می گم من تا صبح و از طرفی تا اخره وقت همش نگران  بودم که نکنه سهام با استقال مواجه نشه ، اون وقت این اقا به فکر موانع پیشرفته منه ؟

 شاید هم حق با ایشون بوده اصلا به من چه سهام بانک صادرات عرضه می شه ؟ خوب یا بدش به من چی می رسید !

ای کاش می شد که این ذهنیت نداشته باشم که این قبیل اندیشه ها همشه مانعی بودند برای پیشرفت سازمان نه افرادی چون  من که عادت کردیم که هیچ وقت ادعایی نداشته باشیم …

پ.ن ۱:به قول دوستان  اگه قرار باشه توی گزارش ویژه خودش هم همین عنایت به من داشته باشه ، باید انتظار داشته باشم یک دوره ۸ ساله دیگه هم توی دهات بمونم و زندگی کنم …

پ .ن ۲: اما یک چیز هم از دهات خودمون بنویسم . این روزها یکی از دلایلی که دوست دارم ، باز هم توی ۱۵۰۵ کارکنم این هست که هر روز صبح برای گذر از عرض خیابان از یک پل هوایی رد می شم . تصور بکنید یک طرفش ساحل دریا در فاصله سی متری و پهنه ارام و زیبای دریا که خورشید صبحگاهی داره ازش فاصله می گیره و طرف دیگه اون کوه سبز و و جنگل های زیبا و ییلاقات خودمون … عاشق این لحظات عبور از پل هوایی هستم و همیشه سعی می کنم مدت بیشتری صرف عبور از پل کنم تا …

پ.ن ۳: دوستانی که به راه اندازی و اداره یک سایت گروهی در رابطه با امور بانکی علاقه ای دارند به ادرس این وبلاگ مراجعه کنند . مجله ایرانی صنعت بانكداري

مهدی صمدی

کارمند بانک صادرات و دانشجوی دکتری مدیریت مالی هستم . علاقه مند به مباحث بانکی ، بازارهای مالی ، بورس و سهام و مدیریت منابع انسانی و ...

More Posts

  1. چهارشنبه ۲۰ خرداد ۱۳۸۸ -- ۲۳:۲۶

    اه که هر چه می کشیم از فهمیدن است از سوی کسانی که نمی فهمند.

  2. دوشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۸ -- ۱۹:۵۱

    سلام ، عرض ادب واحترام
    اينروزها چند تا ازهمكاران شعبه و خود من نيز حال مساعدي نداريم !!هنوز دليلش رانفهميدم
    ان شاءالله بهبودي حاصل شود.

  3. افتابگردان
    چهارشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۸۸ -- ۲۰:۲۷

    سلام
    و اما ناقلان اخبار و طوطیان شکر شکن شیرین گفتار خبر آوردندکه شما به زودی زود از آن شعبه به دیاری دیگر منتقل می شوید!!!!
    از کجا فهمیدم !
    خب معلومه چون بانک خصوصی شده!
    و قراره شعب روستا ها بسته بشه و شعبی با سود آوری بیشتر فقط باز بمونه

  4. سه شنبه ۱۶ تیر ۱۳۸۸ -- ۲۰:۴۳

    آقا خوش به حالت
    این دهات که چه عرض کنم ، بهشت اسمش چیه و کجاست ؟
    دهاتهای اینجا که که یه قطره آب خوردن هم توش گیر نمیاد . هرکی بره باید کف کنه .
    نوشته هات خوبه آفرین ولی زیاد حرص نخور که کسی دلش برای من و شما نمیسوزه