طنین آوای من ….
اگر دیگر نگذاشتند زندگی را ببینم ،
گفته ام که نثر هایم را به چاپخانه بدهند تا چاپ کنند
اما شعر هایم را که از دستبرد هر چشمی پنهان کرده ام ،
بردارند و بی انکه بخوانند ،
همه را ببرند و در شکافته کوه ساکت تنهایی ام
صومعه ای هست کوچک و زیبا و روحانی و مجهول ،
به انجا بسپارند ،
چه در همین صومعه است که من
از وحشت تنهایی در انبوه دیگران می گریختم
و به درون ان پناه میبردم .
همین جا بود که شب ها و روز های سیاه و خفه و دردناک را
به نیایش می گذراندم .
در برابر سر در ان که به رنگ دعاست ،
گرم ترین و پر خلوص ترین سروده های عاشقانه ام را
خاموش زمزمه میکردم .
و نغمه مناجات من ، از چشم های پر اسرار مناره باریک و بلند ان
در استانه هر سحر گاه و در دل هر شامگاه
و در بهت غمگین و اندوهبار هر غروب
در ان کوهستان خلوت و ساکت و مغرور تنهایی من می پیچید .
و هواره انعکاس طنین ان در این دره ،
گرداگرد دیوار های بلند و سنگی و عظیم کوهستان ،
میگردد و میپیچد و میخواند .
حتی اگر برای همیشه خاموش شوم ،
حتی دیگر نگذارند فردا برگردم ،
و باز اوای محزون تنهایی سنگین و رنج الود تنهایم را
در زیر رواق بلند و زیبای صومعه ام زمزمه کنم ،
اری ، حتی اگر فردا دیگر نگذاشتند که برگردم ،
حتی اگر دیگر نتوانستم اواز بخوانم ،
طنین آوای من که از درون صومعه بر می خواست ،
همواره در این کوهستان خواهد پیچید !
حتی اگربرای همیشه خاموش شوم
حتی دیگر نگذارند فردا برگردم
وباز اوای محزون تنهایی سنگین ورنج اور
روح تنهایم رادر زیررواق بلندوزیبای
صومعه ام زمزمه کنم
اری
حتی اگر فردادیگر نگذاشتند که برگردم
حتی اگردیگر نتوانستم اواز بخوانم
طنین اوای من که از درون صومعه برمی خاست
همواره در این کوهستان خواهد پیچید
پ.ن : دکتر شریعتی
سلام
حالت چطوره دوست من؟
زدی تو خط شعر و شاعری !
من هم به هوس انداختی.
سر به ما بزن
خداحافظ